آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبودچشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبودنقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بودعکس شیدایی در آن آیینه ی سیما نبودلب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشتدل همان دل بود اما مست و بی پروا نبوددر دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشتگرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبوددر نگاه سرد او غوغای دل خاموش بودبرق چشمش را نشان از آتش سودا نبوددیدم آن چشم درخشان را ولی در آن صدفگوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبودبر لب لرزان من فریاد دل خاموش بودآخر آن تنها امید جان من تنها نبودجز من و او دیگری هم بود اما ای دریغآگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود به سراغ من اگر می آیید . . .!...
ما را در سایت به سراغ من اگر می آیید . . .! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kamranmohammadzadeha بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 12:30